جاده تنهایی

........نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست......

جاده تنهایی

........نفسم میگیرد در هوایی که نفسهای تو نیست......

ارتفاع

 


 

 

آزاد آزادم ببین چون عشق درگیر من است
دیگر گذشت آن دوره که تقدیر زنجیر من است

شاید نمی دانی ولی از خود خلاصم کرده ای
آیینه خالی فقط امروز تصویر من است

با عشق تو بر باد رفت آن آرزوی مختصر
من روح بارانم ببین چون عشق تقدیر من است 

 


 

گفتم ای عشق بیا تا که بسازی ما را

یا نه٬ ویرانه کنی ساخته ی دنیا را

گفتم ای عشق چه بر روز تو آمد امروز

که به تشویش سپردی شب عاشق ها را

چه شد آن زمزمه ی هر شبه ی ما ای دوست؟

چه شد آن صحبت هر روزه ی یاران یارا؟

چشمه ها خشک شد از بس نگرفتی اشکی

همتی تا که رهایی بدهی دریا را

حیف از امروز که بی عشق شب آمد ای عشق

کاش خورشید تو آغاز کند فردا را... 

محمدعلی بهمنی

 

دیشب  میان باور و حاشا  گریستم            چشمت نبود ومن  تک و تنها گریستم 

یک لحظه هم نشدکه رود خواب چشم من     دور از  تو  کودکانه  سرا پا گریستم 

بدرود  گفتی  و  ز برادر شدی جدا          خواهر بخند!  من عوض ما  گریستم 

تلخ است واقعیت واز مرگ سخت تر         پنهان ز چشم   مادر و  بابا  گریستم 

دیگر نبود شانه  نهم سر به روی آن          دل را میان  غم   زده  دریا  گریستم 

با خنده گفت میروم امشب گریست باز        دیوانه وار   غرق   تمنا     گریستم 

وقتی گرفت تازه  گلم را ز دست من          نالیدم  و   به  پوچی  دنیا   گریستم 

نا باورانه   در  گذر  تلخ    لحظه ها          دیروز را سروده  به  فردا گریستم 

   دیشب فراق بر کمرم چیره گشت ومن 

     در زیر بار بر کمر تا گریستم  

علی اکبر کریمی  

تمرکز

سلام  

در مورد پست قبل یه سو تفاوتی فکر کنم پیش اومد اون شخصی که باید یادش میومد ونیومد و مد نظر من بود دوست همیشگیم شیوا بود که ماشالا یادشم نیومد مرسی بابا ایول دمت گرم.بوس بوس 

 

زمزمه

سلام 

چند وقتیه که یکم بی حوصلم.انگار خستم.داشتم دفترای قدیمیمو ورق میزدم که این شعره به چشم خورد گفتم بنویسمش.فکر کنم اونی که باید یادش بیاد با خوندنش بره تو همون روزا...چه روزایی بود.روزایی که دغدغه معنی نداشت.چقد بیخیال بودیم نه؟  

 

و تو از زمزمه ای مست مرا می خوانی

می بری عقلم را

من به تو می رسم و دست تو را می گیرم

و تو را می بویم

من چنان مست شدم

که درونم جاری است

رودی از حسرت تو

و به دریای دلم می ریزد ...

و تو از زمزمه ای مست مرا می خوانی

سینه جای نفسی نیست تو ای هستی من

تا تو هستی قفسی و نفسی نیست مرا

باز هم زمزمه کن...